معنی مهسا محب علی (چشمه)

حل جدول

لغت نامه دهخدا

چشمه علی

چشمه علی. [چ َ م َ ع َ] (اِخ) نام چشمه ای است معروف در جنوب تهران نزدیک شاهزاده عبدالعظیم که فرش فروشها و مردم تهران قالیها و قالیچه های خود را در آب چشمه میشویند و در آن آب خاصیتی است که فرش را خوب تمیز و رنگ روشنتر و پرجلاتر میسازد، در مخرج آب چشمه مجلسی از فتحعلیشاه قاجار بر سنگ منقوش است و تپه ای نیز نزدیک این چشمه است که به تپه ٔ چشمه ٔ علی معروف است و در آن محل قلعه ای قدیمی از آثار تاریخی بوده است که بدست مغولان خراب شده و دکتر اشمیت باستان شناس معروف به سالهای 1313 و 1316 در آنجا حفاریهای علمی کرده است. و رجوع به چشمه علی ری و «ری » شود.

چشمه علی. [چ َ م َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد که در 37 هزارگزی شمال خاوری فریمان واقع است و یک تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

چشمه علی. [چ َ م َ ع َ] (اِخ) دهی است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا که در 58 هزارگزی شمال باختر سمیرم، کنار راه سویگان به سمیرم واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

چشمه علی. [چ َ م َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 42 هزارگزی شمال خاور لردگان و 5 هزارگزی راه لردگان به پل گره واقع است. جلگه و معتدل است و 154 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش غلات، ارزن و تنباکو، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

چشمه علی. [چ َ م َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 43 هزارگزی شمال باختری قاین واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل و 24 تن سکنه دارد.آبش از قنات، محصولش غلات و شلغم، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

چشمه علی. [چ َ م َ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 14 هزارگزی شمال خاوری فریمان و 4هزارگزی باختر راه مالرو عمومی فریمان به پاقلعه واقع است. دامنه است با هوای معتدل و 27 تن سکنه دارد.آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


محب

محب. [م ُ ح ِب ب] (اِخ) رجوع به ابونصر محب شود.

محب. [م ُ ح ِب ب] (اِخ) رجوع به سمنون شود.

محب. [م ُ ح َب ب] (ع ص) دوست داشته و محبوب. (ناظم الاطباء). محبوب. (منتهی الارب).

نام های ایرانی

مهسا

دخترانه، مانند ماه زیبا روی، مانند ماه، زیبا

گویش مازندرانی

مهسا

مهلت، حوصله

فرهنگ پهلوی

مهسا

بسان ماه

معادل ابجد

مهسا محب علی (چشمه)

614

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری